سیزیف

تقلای کور

تقلای کور

سیزیف

به صدای من گوش نکن موسیقی زرد داره
به قلب من دست نزن بیماری سرد داره
به روح من نزدیک نشو که سالهاست طرد شده
به مغز من دست نزن سرایت درد شده
و از همون دور به من حس ماورایی بده
از موجودی که جون داره به من یک تداعی بده
و مثل نقاشی به من خو کن از مجرای نگاه
که من حرکت نمی تونم از چارچوب قاب سیاه

آخرین مطالب
  • ۹۷/۱۲/۲۲
    life
  • ۹۷/۱۲/۱۶
    گه

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

بیمارستان

سلاخ ها بی توجه به دردها، به زندگی روزمره مشغولند. چشمشان به ساعت هاست. وظیفه ای جز رساندن زمان به ساعت رهایی ندارند. وقتی که زمان را سپری کردند، با خوشحالی و فیگور دکتری از ساختمان بیرون می زنند و سلاخ های دیگری جایگزینشان می شوند. برای آن ها، همه ما اشیایی فیزیکی هستیم که طبق قوانین و پروتکل های مشخصی باید با ما برخورد شود. نه نتیجه مهم است و نه چیز دیگری. طبق پروتکل وارد می شویم، طبق پروتکل با ما برخورد می کنند و طبق پروتکل بیرونمان می کنند. در این میان چه بر سر ما می آید و چه می شود، به درک!

چارچوب قاب سیاه

به صدای من گوش نکن موسیقی زرد داره
به قلب من دست نزن بیماری سرد داره
به روح من نزدیک نشو که سالهاست طرد شده
به مغز من دست نزن سرایت درد شده
و از همون دور به من حس ماورایی بده
از موجودی که جون داره به من یک تداعی بده
و مثل نقاشی به من خو کن از مجرای نگاه
که من حرکت نمی تونم از چارچوب قاب سیاه

تو باش ولی موازی باش، همراه ولی لمسم نکن
میل به ترکیب یا واکنش، یا هرچی می ترسم نکن
پی ام نگرد که گُم میشم، با من نخواب که کم میشم
ترکم نکن که میمیرم، بسامدهای بم میشم
به سایه ی من دست نزن، که طیفی از هوس داره
طبیعت بی تاب من، انقطاع نفس داره

به عطر من دست نزن، که تو سینه ات قفس داره
که استنشاق بوی تو، اتصال عبث داره
به صدای من گوش نکن موسیقی زرد داره
به قلب من دست نزن بیماری سرد داره
پی ام نگرد که گم میشم، با من نخواب که کم میشم
ترکم نکن که میمیرم، بسامدهای بم میشم
به سایه ی من دست نزن، که طیفی از هوس داره

طبیعت بی تاب من، انقطاع نفس داره

روشنایی

یه احساسی که احتمالا دوباره دروغ باشه بهم میگه اینبار اتفاق می افته. شاید این روش بتونه درمانم بکنه

قدری این احساس قویه که بدبینی حاصل از تجربیات مکررم هم الان نمیتونه این روشنی رو تاریک کنه

الان 21 بهمنه

نقطه صفر مرزی

یه چیزایی نوشته بودم که پریدن. این وبلاگ جدید برای ادامه اوناست

الان که می نویسم روی نقطه صفر مرزی هستم. هرچی که بیشتر نگاه می کنم تاریکی بیشتر می بینم.

و همه دردهاییه که از این بیماری باعث بروز جنون میشه. تشنج. تباهی