سلاخ ها بی توجه به دردها، به زندگی روزمره مشغولند. چشمشان به ساعت هاست. وظیفه ای جز رساندن زمان به ساعت رهایی ندارند. وقتی که زمان را سپری کردند، با خوشحالی و فیگور دکتری از ساختمان بیرون می زنند و سلاخ های دیگری جایگزینشان می شوند. برای آن ها، همه ما اشیایی فیزیکی هستیم که طبق قوانین و پروتکل های مشخصی باید با ما برخورد شود. نه نتیجه مهم است و نه چیز دیگری. طبق پروتکل وارد می شویم، طبق پروتکل با ما برخورد می کنند و طبق پروتکل بیرونمان می کنند. در این میان چه بر سر ما می آید و چه می شود، به درک!